مقدمه
حدود یک هفته پیش گوش دادن کتاب هفت عادت مردمان مؤثر را شروع کردم و در مورد آن نوشتم. کتاب آنقدر خوب است که نمی شود همینجور ساده از کنار آن گذشت! نمی شود مثل وقتی که یک رمان عاشقانه می خوانی، آن را تند تند بخوانی و بعد هم در ذهنت تیک بزنی که خواندمش! این کتاب بیش از خواندن، به چند بار خواندن و بیشتر از هر چیز به فکر کردن احتیاج دارد.
چطور کتاب را می خوانم؟
من همیشه عادت دارم وقتی کتابهای غیر داستانی را می خوانم، قبلش از خودم بپرسم چرا دارم آنها را می خوانم! خلاصه ای از حالم را جایی یادداشت می کنم و بعد از خواندن کتاب هم، حالم را می نویسم! اینطوری می فهمم که آیا واقعا کتاب را خوانده ام یا فقط مثل مسافری زودگذر از کنارش رد شده ام. برای این کتاب تصمیم گرفته ام حالم را و سوال هایم را همین جا یادداشت کنم! کمی جسورانه است، اما عیبی ندارد!
می خواهم شما هم بدانید که همه عیب هایی دارند و همه در سرزمین تنهایی شان، با خودشان کلنجار می روند. دوست دارم بدانید، همه آدمها وجه های خاکستری و دوست نداشتنی دارند. اما مهم این است که آن ها را شناسایی و کاری برای خودشان انجام دهند. اینها را اینجا نوشته ام، تا الگویی شود که وقتی که می گوییم، خودشناسی درد دارد، حس کنید که چقدر می تواند دردش زیاد هم باشد! چون روبه رو شدن با خود، با وجهِ دوست نداشتنیِ خود، یکی از دردناک ترین دردهاست! اما سرآغاز خودشناسی هم همینجاست!
اگر هنوز وجه تاریک خودرا نمی شناسید، باید بیشتر روی سایه های تان کار کنید! اگر هنوز فکر می کنید که همه چیز درون شما سفید است و شما هیچ افکار بدی ندارید، بد نیست کمی بیشتر با خودتان روراست باشید! اینها پیش نیازهای ورود به جاده خودشناسی است.
چرا کتاب هفت عادت مردمان مؤثر
در حالی خواندن این کتاب را شروع کرده ام که چند چیز به شدت ذهنم را درگیر کرده است و این در روند زندگی ام هم وارد شده است. در حال حاضر کرونا به پاندمی تبدیل شده و مدتی است که من و همسرم و پسرم، با هم زندگی می کنیم. همسرم در خانه کار می کند و شرایط زندگی برای ما به کل به گونه دیگری شده است.
این روزها تغییرات زیادی در خودم حس می کنم. تعدادِ روزهایی که فکر می کنم برای زندگی کافی نیستم، به شدت زیاد شده اند. بیشتر از سابق غر می زنم و انتقاد می کنم. روزهایی که در حال محکوم کردن دیگران هستم، زیاد شده اند. اما مهمترین دلایلی که به من نشان داد باید کاری عمیق برای خودم بکنم این بود که:
- چرا نسبت به قبل، نسبت به اطرافیانم بیشتر غبطه می خورم؟ چرا از صمیم قلبم از موفقیت آدمهای اطرافم خوشحال نمی شوم و بیشتر از قبل دچار اضطراب می شوم؟
- چرا با اینکه می دانم مقایسه کار خوبی نیست و ریشه تمام رنج هایم از مقایسه خودم با دیگران، بچه ام با بچه دیگران و همسرم با همسر دیگران ناشی می شود، باز از این کار دست بر نمی دارم؟
- چرا مدام به همسرم انتقاد می کنم واز بی نظمی و شلختگی او می نالم؟
- چرا مدام به همسرم انتقاد می کنم که چرا کسل کننده است و هیچ برنامه شادی نمی ریزد و مارا بیرون یا به سفر نمی برد؟
- چرا راه نرفتن پسرم، لاغر شدنش، حرف نزدنش و … باعث حس خجالتم می شود؟ آخر چرا خجالت؟ نگرانی باز توجیحی دارد! اما خجالت کشیدن واقعا بی معنی است.
- چرا زبان آلمانی را نمی خوانم و وقتی آن را می خوانم موقع استفاده از آن انقدر هول می شوم؟
- چرا پنج سال زندگی در اینجا، هنوز به من جسارت برقراری رابطه، حرف زدن با آدمها و شجاعت بروز خودم را نداده است؟
- چرا نمی توانم بین علاقه ام (نویسنده شدن) و ادامه تحصیل در رشته ای که دوستش ندارم، اما برایش زحمت کشیدم، یکی را انتخاب کنم؟
- چرا حس گم گشتگی دارم؟
- چرا با اینکه همه امکانات زندگی ام نسبت به قبل بهتر است، اما احساس رضایتم به مراتب از قبل کمتر است؟
- چرا تفریح دیگران، شادی دیگران و زندگی کردن شان ، بیشتر مواقع روی مخ من می رود؟ مگر من خودم تصمیم نگرفته ام که درس بخوانم؟ پس چرا درست موقع انتخاب بین خانه نشینی / درس خواندن و بیرون رفتن/ تفریح کردن، باز مردد می شوم؟
- چرا با وجود تصمیم گرفتن، در اجرای تصمیم هایم ضعیفم؟
تا حالا چه کرده ام و می خواهم چکار کنم؟
پنج قسمت اول فایل صوتی کتاب هفت عادت مردمان مؤثر را گوش دادم. اگر شما هم عضو گروه تلگرامی کتابخونی با تابان و یا گروه واتس اپی کتابخونی با تابان شده باشید، احتمالا به آنها گوش کرده اید. کتاب برایم تکان دهنده بود، طوری که می خواستم از همه خطوط آن نت بردارم! بعد دیدم نت هایم می شود خود کتاب! هیچ کتابی اینقدر تا حالا به وجودم نچسبیده بود! به ذهنم! به فکرم! یه حالی شده ام که انگار همیشه دارم به کتاب و حرفهای نویسنده فکر می کنم.
در همین بخش یعنی توسعه فردی، قسمت “هفت عادت مردمان مؤثر” قسمت های مفید و اثرگذار روی خودم را یادداشت خواهم کرد. جملاتی که باعث تغییر نگرشم بشوند را یادداشت می کنم. دوست دارم روند تغییر نگرشم با خواندن این کتاب، جایی ثبت شود! مطمئنا هم به درد خودم، هم به درد کسانی که دوباره به آن مراجعه کنند و در حالتی مشابه این روزهای من باشند، خواهد خورد.
پیشنهادم به شما هم این است که اگر کتاب را شروع کرده اید، از همین ابتدا، لیستی از شکایت های خودتان از خودتان را بنویسید (شبیه به لیستی که من برای تان این بالا نوشته ام). توضیح کوتاهی مثل همین توضیحی که من نوشته ام، از حال فعلی زندگی تان بنویسید. وقتی سوال داشته باشید و بعد کتاب را بخوانید، حس و حال جملات کتاب و تأثیر گذاری اش روی شما چندین برابر می شود. وقتی شما سوالی داشته باشید، اگر جواب سوالتان را در کتاب پیدا کنید، آن جواب برای همیشه در ذهن تان حک خواهد شد.
یک پیشنهاد
پس قبل از هرچیز، همین الان یا در گوشی موبایل تان، یا در یک تکه کاغذ، دلایل یا سوال هایی که به خاطر آنها تصمیم به مطالعه این کتاب گرفته اید را یادداشت کنید. همین الان! فردا دیر است!
مطمئن باشید دو سه ماه دیگر که خواندن کتاب تمام شود، مراجعه دوباره تان به این نوشته ها، بسیار برای خودتان جالب خواهد بود.
تابان منتظر
بیست و یکم شهریور ماه نود و نه
11 پاسخ
خیلی خوب نوشتی تابان عزیز. اصلا وسطش از خوندن خسته نشدم. باشه منم امروز مینویسم که چرا دارم کتاب رو میخونم. برای منم کتاب عجیبیه.
خوشحالم که نظرت این بوده! باعث دلگرمی منه عزیزم
چرا نمیتوانم روی هدفم تمرکز کنم؟
چرا به قول هایی که به خودم میدهم جامه ی عمل نمیپوشانم؟
چرا نمیتوانم به همسرم بگویم چه انتظاراتی از او دارم؟(نه مهارت بیان صحیح دارم و نه شجاعتش را چون از قهرهای طولانی اش بیزارم.)
چرا مثل قبل به ظاهر خانه مان رسیدگی نمیکنم؟
چرا درک نمیکنم که مشکلات درونی خودم تقصیر پسر سه ساله ام نیست و نباید بر او خشم بگیرم؟
چرا گاهی در برابر عزیزترین هایم نمیتوانم عصبانیتم را کنترل کنم و خیلی صریح و به شکل بدی جوابشان را میدهم؟
چرا با وجود قابلیت ها و استعدادهایم راه های کوتاه را انتخاب میکنم و. به چیدن میوه های شاخه های پست قناعت میکنم؟!
انسیه عزیز، آغاز هر تغییری خوب دیدن است ! خوب دیدن یعنی منصفانه دیدن! و این یک هنر است که ما باید آن را در زمان به دست بیاوریم. این کتاب به ما نشان می دهد که آیا نگاهمان حتی به خودمان منصفانه است؟ آیا درست داریم قضاوت می کنیم یا نه. همانطور که خواندی من هم لیست بلند بالایی دارم و دیدن لیست تو من رو خیلی خوشحال کرد. از اینکه در این مسیر تنها نیستم، از اینکه همراهی مثل تو دارم که نگاهی ژرف به خودش داره و دوست داره برای زندگیش کاری بکنه. ازت بسیار ممنونم که مشارکت می کنی و این مشارکت رو با ما هم تقسیم می کنی. بی شک پیام هایی مثل پیام تو، نه تنها به من، بلکه به بقیه خواننندگان احتمالی این پست هم نشون می ده که می شه جسورانه انسان با خودش روبرو بشه و با صداقت بیان کنه. بهت تبریک می گم و آغاز این تحول جدید بهت مبارک. مطمئنم یکی از کسانی هستی که در پایان این دوره کتابخونی، تغییرات بسیار زیادی در خودت خواهی دید.