مسیر خودشناسی من

مقدمه

چرا این صفحه ایجاد شد؟ چون آدم باید از یک جایی به بعد با خودش روراست شود! با خودش بنشیند و ببیند چه مرگش است که وسط شادی، یک هو عصبانی می شود یا درست وقتی همه چیز دارد خوب پیش می رود و از دیدِ بیرونی، همه چیز خوب است، یک هو به هم می ریزد. آدمیزاد از یک سنی به بعد خودش باید رفیق صمیمی خودش بشود، خودش را بشناسد، تصمیم های خوب برای خودش بگیرد، خودش را کمتر اذیت کند و مسیر خوب و متناسب با خودش، برای خودش بسازد.

چگونه؟ با خودشناسی

خودشناسی، خیلی سخت تر و پیچیده تر از داستانی است که در موردش گفته می شود. برای خیلی ها، بیشتر سرگرمی است تا یک هدف! سرگرمی برای گفتن حرفهای مشترک و شعاری! برای بررسی، نقد و آنالیزِ دیگران! برای پیدا کردن روشی منطقی و تأثیرگذار برای برنده شدن در بحث ها یا  برای فهمیدن اینکه “دیگران دارند چه می کنند و چه اشتباهاتی می کنند!”.

اما مسیر سخت و واقعی خودشناسی آنجایی شکل می گیرد که آدم شجاعت پیدا می کند تمام دوربین ها را به سمت خودش بچرخاند و خودش را از زوایانی گوناگون و از دریچه های مختلف ببیند! بتواند خودش را با انصاف ببیند، خودرا هرس کند، روح معنوی خود را کشف کند و با هدایت درونی ادامه مسیر دهد. این غایتِ مسیر است!

اما مسیرِ خودشناسی سنگلاخ، بدون تابلو و پیچیده است. چون هر کس می بایستی مسیر خودش را  بپیماید و راه خودش را بسازد. تنهایی، جاده این مسیر است. باید از آن بگذری تا به مقصد برسی.

مسیر خودشناسی من

من هم در این بخش، از مسیری که رفته ام و در واقع هنوز دارم می روم، می نویسم. خیلی از حرف هایم شاید تکراری باشد، بعضی ها جدید و شخصی! بعضی ها شاید به دردتان بخورد، بعضی ها شاید عصبانی یا ناامیدتان کند. بهر حال من معتقدم خوب است آدم مسیری که آمده را علامت گذاری کند و در موردش بنویسد. اینطوری، نه تنها خودش گم نمی شود، تازه ممکن است به دردِ یک آدمِ راه گم کرده هم بخورد.

 

فارغ از مسیری که می رویم، روش کار به نظرم یکسان است. در این صفحه سعی می کنم روش کلی را بنویسم که کلیت اش به درد همه بخورد!

ساده ترین و ابتدای ترین مسیر خودشناسی

1- شناخت موقعیت های تکرار شونده در زندگی که باعث رنجش، خشم، آشفتگی و بداخلاقی ما می شود.

2- شناخت احساسات روان در آن موقعیت

3- بررسی ریشه های آن احساسات، نام گذاری صحیح احساسات و خودمانی شدن با آن احساسات

4- مطالعه و بررسی آن احساسات و لیست کردن راه حل های موجود و کاربردی

5- امتحان کردنِ یکی از راه های احتمالی

6- نظارت بر خود و بررسی کارکردِ آن راه حل در زندگی فردی

7- تکرار مرحله پنج و شش تا پیدا شدن یک روشِ کاربردی متناسب با شخصیت فرد

 

شناخت موقعیت های تکرارشونده با حسِ بد در زندگیِ من به همراه حس غالب در آن موقعیت

به طور کلی یکی از رایج ترین حس های منفی ما در طول روز نشخوار ذهنی است. این حس معمولا در موقعیت های منفی گوناگون و به علت ناآگاهی به احساسات واقعی، ریشه های آنها و عدم توانایی در پیدا کردن راهکار منطقی برای کنترل موقعیت، برای ما ایجاد می شود. برای جلوگیری از این حس بد، اولین گام شناسایی موقعیت های تکرار شونده ی منفی در زندگی ما و واکاویِ احساسات جاری در آن موقعیت هاست.

من یک لیست اولیه از موقعیت هایی که در آن ها شدیدا دچار نشخوار ذهنی می شوم را آماده کرده ام. این لیست در حال به روزرسانی و تغییر و تکمیل می باشد (برای شما هم همینطور باید باشد). پیشنهاد من این است که چنین لیستی را در صفحه اول دفتر خودشناسی تان، به عنوان فهرست بسازید. به تعدادی که این موقعیت ها تکرار می شود، جلوی شان یک ضرب در بزنید! به مرور متوجه می شوید که چه موقعیت هایی برای تان آزاردهنده تر است. می توانید حدِ آزار دهندگی موقعیت را هم با رنگ بندی برای خودتان مشخص تر کنید. مثلا ضرب در قرمز، برای موقعیت های بسیار عذاب آور، ضرب درِ نارنجی برای موقعیت های سخت و ضرب درِ زرد برای موقعیت های سخت اما قابل تحمل! هرچه تعداد ضرب درها جلوی یک موقعیت بیشتر باشد، این بدان معناست که زودتر باید برای آن موقعیت و احساسات جاری در آن کاری بکنید!

  1. موقعیت: وقتی قرار است کاری را تحتِ نظارت یا تحتِ نگاه کسی انجام دهم
  2. موقعیت:وقتی برنامه ریزی ای ندارم و یا برنامه ای که ریخته ام، به هر دلیلی به هم می خورد
    • احساس های غالب: خودسرزنش گری، حس بی کفایتی، خشم، سرگردانی، لج
  3. موقعیت: معاشرت، به خصوص در مهمانی های زنانه و فضاهای بسته
    • احساس های غالب: حسِ شرم ، ناکافی بودن، ترس و اضطراب شدید از به حد کافی زیبا نشدن، حسِ تنهایی عمیق، به اندازه کافی دوست داشتنی نبودن
  4. موقعیت: آرایشگاه
    • احساس های غالب: ترس از زشت شدن، اضطراب شدید، ترسِ از نه گفتن و ابراز مخالفت کردن، ترس از بحث کردن
  5. موقعیت: وقتی در جمعی، حتی موقعیت کاری، حس کنم به اندازه کافی زیبا، خوش پوش، مناسب پوش و خوشتیپ نیستم.
    • احساس های غالب: حس نخواستی بودن، طرد شدن، ناکافی بودن، غبطه به آدمهایی که آن روز زیباترند
  6. موقعیت: وقتی کسی موفقیت یا دستاوردی را به یکباره به دست می آورد و در ذهنِ من، به اندازه کافی زحمت نکشیده یا به اصطلاح شانس آورده
  7. موقعیت: تصمیم های مالی بزرگ
    • احساس های غالب: اضطراب، بی کفایتی، بد بودن، خودسرزنش گری، بی سواد و بدشانس بودن
  8. موقعیت: وقتی از جمعی دور می افتم. همه را کنار هم می بینم و خودم در آن جمع یا مراسم  پذیرفته و یا دعوت نیستم.
    • احساس های غالب: دلخوری، طرد شدگی، دورافتادگی، نخواستنی بودن، کنارگذاشته شدن، دوست نداشتنی بودن، حسادت
  9. موقعیت: وقتی در یک مناسبت خاص، بقیه را در حال تفریحِ از قبل برنامه ریزی شده می بینم و خودم برای آن تعطیلی یا مناسبتِ خاص، هیچ برنامه ریزی ای نکرده ام.
    • احساس های غالب: خودسرزنش گری، غبطه، خشم، دلخوری
  1.  موقعیت: وقتی دوست ها یا آشنایانی که از قبل با آنها صمیمی بوده ام، یا رابطه ای متفاوت و یا همدلانه با آنها برقرار کرده ام، دیگر کنارم نیستند و سخت تر آن که آنها را در ارتباط با دیگران می بینم.
  • احساس های غالب: رنج، اندوه، حسادت، سرخوردگی، انزوا و حس دوست نداشتنی بودن

نکته پایانی: لینک ها بسیار کاربردی اند

این صفحه به عنوان فهرستی از مثال های این وبسایت است. با کلیک روی هر یک از لینک ها می توانید آن موقعیت یا احساس را کامل تر بخوانید.

 

برای آگاهی از بارگذاری پست های جدید در وبسایت، کانال تلگرامی اندیشه های زنان را دنبال کنید.

 

تابان منتظر

آذر ماه 1402- نوامبر 2024

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط